در اخلاق درویشان حکایت سی و هفتم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-اخلاق-درویشان-حکایت-سی-و-هفتم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (2500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (2500 تومان)

  1. درویشی به مقامی درآمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود و خردمند طایفه اهل فضل و بلاغت در صحبت او هر یکی بذله و لطیفه ای چنانکه رسم ظریفان باشد همی گفتند

  2. درویش راه بیابان کرده بود و مانده و چیزی نخورد یکی از آن میان بطریق ظرافت گفت ترا هم چیزی بباید گفت گفت مرا چون دیگران فضل و بلاغتی نیست و چیزی نخوانده ام بیک بیت از من قناعت کنید همگنان به رغبت گفتند بگوی گفت

  3. من گرسنه در برابرم سفره نان

    همچون عزبم بر در حمام زنان

  4. یاران بخندیدند و ظرافتش بپسندیدند و سفره پیش آوردند صاحب دعوت گفت ای یار زمانی توقف کن که پرستارانم کوفته بریان همیسازند درویش سر برآورد و گفت

  5. کوفته بر سفره من گو مباش

    گرسنه را نان تهی کوفته است

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (2500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (2500 تومان)