-
-
عابدی را پادشاهی طلب کرد اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم مگر اعتقادی که دارد در حق من زیادت کند آورده اند که داروی قاتل بود بخورد و بمرد
-
پادشاهی عابدی را به حضور فراخواند. عابد با خود فکر کرد که بهتر است دارویی بخورم که باعث ضعیف شدن من شود. شاید با دیدن ضعف من، بیشتر به من اعتقاد پیدا کند. گفتهاند که دارویی که خورد، دارویی کشنده بود و باعث مرگ عابد شد.
-
-
-
آنکه چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز
-
آنکسی که خیال میکردم همانند پسته تنها مغز دارد، در حقیقت همچون پیاز تنها پوست روی پوست بود (و مغز نداشت)
-
-
-
پارسایان روی در مخلوق
پشت بر قبله میکنند نماز
-
عابدانی که رو به خلق آوردهاند، در واقع پشتشان را به قبله کردهاند.
-
-
-
چون بنده خدای خویش خواند
باید که بجز خدا نداند
-
هنگامی که بنده، خدایش را صدا میزند، نباید که به غیر از خدا، اندیشه دیگری داشته باشد.
-
در اخلاق درویشان حکایت هجدهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-اخلاق-درویشان-حکایت-هجدهم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2000 تومان)