در اخلاق درویشان حکایت هفدهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-اخلاق-درویشان-حکایت-هفدهم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

  1. پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه بدرآمد و همراه ما شد و معلومی نداشت خرامان همی رفت و میگفت

  2. نه بر استری سوارم نه چو اشتر زیر بارم

    نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم

  3. غم موجود و پریشانی معدوم ندارم

    نفسی میزنم آسوده و عمری میگذارم

  4. اشترسواری گفتش ای درویش کجا میروی برگرد که بسختی بمیری نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت چون به نخله محمود رسیدیم توانگر را اجل فرا رسید درویش ببالینش فراز آمد و گفت ما به سختی نمردیم و تو بر بختی بمردی

  5. شخصی همه شب بر سر بیمار گریست

    چون روز شد او بمرد و بیمار زیست

  6. ای بسا اسب تیزرو که بماند

    که خر لنگ جان بمنزل برد

  7. بس که در خاک تندرستان را

    دفن کردیم و زخم خورده نمرد

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)