-
یکی را به چوگان مه دامغان
بزد تا چو طبلش بر آمد فغان
-
شب از بی قراری نیارست خفت
بر او پارسایی گذر کرد و گفت
-
به شب گر ببردی بر شحنه سوز
گناه آبرویش نبردی به روز
-
کسی روز محشر نگردد خجل
که شبها به درگه برد سوز دل
-
هنوز ار سر صلح داری چه بیم
در عذرخواهان نبندد کریم
-
ز یزدان دادار داور بخواه
شب توبه تقصیر روز گناه
-
کریمی که آوردت از نیست هست
عجب گر بیفتی نگیردت دست
-
اگر بنده ای دست حاجت برآر
و گر شرمسار آب حسرت ببار
-
نیامد بر این در کسی عذر خواه
که سیل ندامت نشستش گناه
-
نریزد خدای آبروی کسی
که ریزد گناه آب چشمش بسی
در توبه و راه صواب حکایت بیست و یکم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-توبه-و-راه-صواب-حکایت-بیست-و-یکم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)