-
یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام داد هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کسی چه باشد
-
یکی اشارت بکشتن کرد و دیگری بزبان بریدن و دیگری بمصادره و نفی هارون گفت ای پسر کرم آنست که عفو کنی وگر نتوانی تو نیزش دشنام ده نه چندانکه انتقام از حد درگذرد که آنگاه ظلم از طرف تو باشد و دعوی از قبل خصم
-
نه مردست آن بنزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید
-
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که چون خشم آیدش باطل نگوید
-
یکی را زشتخوئی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای نیکفرجام
-
بتر ز آنم که خواهی گفت آنی
که دانم عیب من چون من ندانی
در سیرت پادشاهان حکایت سی و چهارم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-سیرت-پادشاهان-حکایت-سی-و-چهارم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)