-
یکی را عسس دست بر بسته بود
همه شب پریشان و دلخسته بود
-
به گوش آمدش در شب تیره رنگ
که شخصی همی نالد از دست تنگ
-
شنید این سخن دزد مغلول و گفت
ز بیچارگی چند نالی بخفت
-
برو شکر یزدان کن ای تنگدست
که دستت عسس تنگ بر هم نبست
-
مکن ناله از بینوایی بسی
چو بینی ز خود بینواتر کسی
در شکر بر عافیت حکایت هشتم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-شکر-بر-عافیت-حکایت-هشتم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)