-
جوانی پاکباز پاک رو بود
که با پاکیزه روئی در گرو بود
-
چنین خواندم که در دریای اعظم
بگردابی درافتادند با هم
-
چو ملاح آمدش تا دست گیرد
مبادا کاندران حالت بمیرد
-
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
-
در این گفتن جهان بر وی برآشفت
شنیدندش که جان میداد و میگفت
-
حدیث عشق از آن بطال مینوش
که در سختی کند یاری فراموش
-
چنین کردند یاران زندگانی
ز کار افتاده بشنو تا بدانی
-
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی
-
دلارامی که داری دل درو بند
دگر چشم از همه عالم فروبند
-
اگر مجنون لیلی زنده گشتی
حدیث عشق از این دفتر نبشتی
در عشق و جوانی حکایت بیست و یکم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-عشق-و-جوانی-حکایت-بیست-و-یکم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)