-
پارسائی را دیدم بمحبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار چندانکه ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی
-
کوته نکنم ز دامنت دست
وز خود بزنی بتیغ تیزم
-
بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست
هم در تو گریزم ار گریزم
-
باری ملامتش کردم و گفتم عقل نفیست را چه شد تا نفس خسیس غالب آمد زمانی به فکرت فرو رفت و گفت
-
هر کجا سلطان عشق آمد نماند
قوت بازوی تقوی را محل
-
پاک دامن چون زید بیچاره ای
اوفتاده تا گریبان در وحل
در عشق و جوانی حکایت سوم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-عشق-و-جوانی-حکایت-سوم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3000 تومان)