-
درویشی را ضرورتی پیش آمد کسی گفت فلان نعمتی دارد بیقیاس اگر بر حاجت تو واقف گردد همانا که در قضای آن توقف روا ندارد
-
گفت من او را ندانم گفت منت رهبری کنم دستش گرفت تا بمنزل آن شخص درآورد یکی را دید لب فروهشته و تند نشسته برگشت و سخن نگفت کسی گفتش چه کردی گفت عطای او را بلقای او بخشیدم
-
مبر حاجت بنزدیک ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی
-
اگر گوئی غم دل با کسی گوی
که از رویش بنقد آسوده گردی
در فضیلت قناعت حکایت دوازدهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-فضیلت-قناعت-حکایت-دوازدهم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2000 تومان)