-
-
دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی یکی ضعیف بود که هر به دو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی
-
دو درویش خراسانی، همراه و همنشین یکدیگر سفر میکردند. یکی از آنها ناتوان بود چرا که هر دو شب یکبار، شام میخورد و دیگری، قوی بود چرا که روزی سه بار میخورد.
-
-
-
قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را به خانه ای کردند و در به گل برآوردند بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند قوی را دیدند مرده و ضعیف جان بسلامت برده
-
اتفاقاً در دروازه شهری، با اتهام جاسوسی اسیر شدند. هر دو را در خانهای زندانی کردند و در آن خانه را با گل پوشاندند. بعد از دو هفته مشخص شد که آندو بیگناه بودهاند. دیدند که درویش قوی مرده است و درویش ضعیف جان سالم به در برده است.
-
-
-
در این تعجب ماندند حکیمی گفت خلاف این عجب بودی آن یکی بسیار خوار بود و طاقت بینوائی نیاورد و به سختی هلاک شد و این دیگر خویشتن دار بود لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و بسلامت بماند
-
از این اتفاق تعجب کردند. دانشمندی گفت: اگر برعکس این میشد، عجیب بود. آن یکی پرخور بود و تحمل بیچارگی و بیچیزی را نداشت و در رنج و سختی مرد، و دیگری خودش را حفظ میکرد، در نتیجه، مطابق عادتی که داشت، صبر کرد و زنده باقی ماند.
-
-
-
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
-
هنگامی که کم خوردن برای شخصی عادت شد، هنگامی که دچار سختی شود، به سادگی آن را تحمل میکند
-
-
-
وگر تن پرورست اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد
-
و اگر تنپرور ثروتمند است، هنگامی که دچار تنگی و کمبود شود، در اثر سخت بودن شرایط، خواهد مرد.
-
در فضیلت قناعت حکایت ششم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-فضیلت-قناعت-حکایت-ششم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)