-
-
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو روی آستر
-
شنیدم که فرمانده عادلی قبایی داشت که هر دو روی آن آستری داشت
-
-
-
یکی گفتش ای خسرو نیکروز
ز دیبای چینی قبایی بدوز
-
یک نفر به او گفت که ای پادشاه خوشبخت، قبایی از جنس دیبای چینی برای خود بدوز
-
-
-
بگفت این قدر ستر و آسایش است
وز این بگذری زیب و آرایش است
-
جواب داد که این اندازه لباسی که پوشیدهام، مایه آرامش و پوشش من است. ولی اگر از این فراتر روی، دیگر زینت و آرایش میگردد.
-
-
-
نه از بهر آن می ستانم خراج
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج
-
من خراج را برای آن نمیگیرم که خودم را زیور کنم یا با آن تخت و تاج برای خودم فراهم کنم
-
-
-
چو همچون زنان حله در تن کنم
بمردی کجا دفع دشمن کنم
-
اگر همانند زنان لباس نو بپوشم، کی میتوانم با مردانگی حمله دشمنان را دفع نمایم؟
-
-
-
مرا هم ز صد گونه آز و هواست
ولیکن خزینه نه تنها مراست
-
من هم صد نوع خواسته و هوی و هوس دارم ولی خزینه پادشاهی فقط مال من نیست.
-
-
-
خزاین پر از بهر لشکر بود
نه از بهر آذین و زیور بود
-
خزائن بخاطر لشکر پر است. نه اینکه برای آذین بستن و زیور بستن باشد
-
-
-
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه
-
مرد جنگجوی که از شاه راضی نباشد، از مرزهای کشور مراقبت نخواهد کرد.
-
-
-
چو دشمن خر روستایی برد
ملک باج و ده یک چرا می خورد
-
هنگامی که دشمن الاغ روستایی را میبرد، پس به چه دلیل پادشاه باج میگیرد و یک قسمت از ده قسمت درآمد روستایی را میگیرد؟
-
-
-
مخالف خرش برد و سلطان خراج
چه اقبال ماند در آن تخت و تاج
-
دشمن الاغ او را برد و پادشاه هم از او خراج گرفت. دیگر چه بخت و اقبالی برای این تخت و تاج باقی میماند؟
-
-
-
مروت نباشد بر افتاده زور
برد مرغ دون دانه از پیش مور
-
مردانگی نیست که به کسی که بر زمین افتاده است زور بگوییم. این مرغ پست و دون مایه است که از مورچه دانه میستاند.
-
-
-
رعیت درخت است اگر پروری
به کام دل دوستان برخوری
-
اگر رعیت را بپروری و نگهداریش کنی، مانند درخت است و میتوانی از آن به خوشی دل دوستانت بهره ببری
-
-
-
به بی رحمی از بیخ و بارش مکن
که نادان کند حیف بر خویشتن
-
با بیرحمی از ریشه آن را قطع نکن. چرا که این انسان نادان است که چنین دارایی خویش را تباه میسازد.
-
-
-
کسان برخورند از جوانی و بخت
که با زیردستان نگیرند سخت
-
کسانی از جوانی و بخت خود میتوانند بهرهمند گردند که با زیردستان خود سختگیری نکنند.
-
-
-
اگر زیردستی درآید ز پای
حذر کن ز نالیدنش بر خدای
-
اگر زیردستی از پای بیفتد، از نالیدن او در پیشگاه خداوند بر حذر باش
-
-
-
چو شاید گرفتن بنرمی دیار
به پیکار خون از مشامی میار
-
هنگامی که میتوان با نرم خویی دیاری را تصرف کرد، با جنگ، خون دماغ کسی را نریز
-
-
-
به مردی که ملک سراسر زمین
نیرزد که خونی چکد بر زمین
-
قسم به مردانگی که کل ملک سراسر زمین به این نمیارزد که قطره خونی بر زمین بچکد.
-
-
-
شنیدم که جمشید فرخ سرشت
به سرچشمه ای بر به سنگی نبشت
-
شیندهام که خمشید نیک سرشت، در سرچشمهای بر روی سنگی نوشت:
-
-
-
بر این چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند چون چشم بر هم زدند
-
در این چشمه کسان زیادی همانند ما نفس کشیدند. اما با یک چشم بر هم زدنی گذاشتند و رفتند
-
-
-
گرفتیم عالم به مردی و زور
ولیکن نبردیم با خود به گور
-
ما تمام دنیا را با مردانگی و زور ورزی تصرف کردیم. ولی آن را با خود به گور نبردیم
-
-
-
چو بر دشمنی باشدت دسترس
مرنجانش کو را همین غصه بس
-
هنگامی که به دشمنی مسلط هستی، او را آزار مده که برای او همین قدر رنج و ناراحتی (که به دست تو گرفتار افتاده است) کافی است
-
-
-
عدو زنده سرگشته پیرامنت
به از خون او کشته در گردنت
-
اینکه دشمن زنده و سرکش در اطرافت باشد، بهتر از این است که او را بکشی و خون او بر گردنت باشد
-
در معنی شفقت بر حال رعیت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-معنی-شفقت-بر-حال-رعیت
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(11000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(11000 تومان)
دیبای
- دیبا
- دیبق
- دیبه
- پارچه ابریشمی رنگارنگ بسیار نفیس