-
در من این عیب قدیمست و به در می نرود
که مرا بی می و معشوق به سر می نرود
-
صبرم از دوست مفرمای و تعنت بگذار
کاین بلاییست که از طبع بشر می نرود
-
مرغ مؤلوف که با خانه خدا انس گرفت
گر به سنگش بزنی جای دگر می نرود
-
عجب از دیده گریان منت می آید
عجب آنست کز او خون جگر می نرود
-
من از این بازنیایم که گرفتم در پیش
اگرم می رود از پیش اگر می نرود
-
خواستم تا نظری بنگرم و بازآیم
گفت از این کوچه ما راه به در می نرود
-
جور معشوق چنان نیست که الزام رقیب
گویی ابریست که از پیش قمر می نرود
-
تا تو منظور پدید آمدی ای فتنه پارس
هیچ دل نیست که دنبال نظر می نرود
-
زخم شمشیر غمت را به شکیبایی و عقل
چند مرهم بنهادیم و اثر می نرود
-
ترک دنیا و تماشا و تنعم گفتیم
مهر مهریست که چون نقش حجر می نرود
-
موضعی در همه آفاق ندانم امروز
کز حدیث من و حسن تو خبر می نرود
-
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان سعدی
چند گویی مگس از پیش شکر می نرود
در من این عیب قدیمست و به در می نرود
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-من-این-عیب-قدیمست-و-به-در-می-نرود
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)