-
دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
و گر نه فتنه ندیدی به خواب بیداری
-
زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری
سپهر با تو چه پهلو زند به غداری
-
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و دلداری
-
چو گل لطیف ولیکن حریف او باشی
چو زر عزیز ولیکن به دست اغیاری
-
به صید کردن دل ها چه شوخ و شیرینی
به خیره کشتن تن ها چه جلد و عیاری
-
دلم ربودی و جان می دهم به طیبت نفس
که هست راحت درویش در سبکباری
-
گر افتدت گذری بر وجود کشته عشق
سخن بگوی که در جسم مرده جان آری
-
گرت ارادت باشد به شورش دل خلق
بشور زلف که در هر خمی دلی داری
-
چو بت به کعبه نگونسار بر زمین افتد
به پیش قبله رویت بتان فرخاری
-
دهان پرشکرت را مثل به نقطه زنند
که روی چون قمرت شمسه ایست پرگاری
-
به گرد نقطه سرخت عذار سبز چنان
که نیم دایره ای برکشند زنگاری
-
هزار نامه پیاپی نویسمت که جواب
اگر چه تلخ دهی در سخن شکرباری
-
ز خلق گوی لطافت تو برده ای امروز
به خوبرویی و سعدی به خوب گفتاری
دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/دو-چشم-مست-تو-برداشت-رسم-هشیاری
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)