دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/دو-چشم-مست-تو-کز-خواب-صبح-برخیزند

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند

    هزار فتنه به هر گوشه ای برانگیزند

    زمانی که چشمان مست تو از خواب صبح بیدار شوند، هزار آشوب در هر گوشه‌ای بلند می‌شود.

  2. چگونه انس نگیرند با تو آدمیان

    که از لطافت خوی تو وحش نگریزند

    چگونه آدمیان به تو خو پیدا نکنند که آنقدر خلق و خوی لطیفی داری که حتی جانوران وحشی هم از پیش تو فرار نمی‌کنند.

  3. چنان که در رخ خوبان حلال نیست نظر

    حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند

    اگرچه حلال نیست که به چهره زیبارویان نگاه کرد، حلال نیست که به تو نگاه نکنند.

  4. غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن

    به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند

    بنده آن سر و پایی هستم که از لطافت و زیبایی، سزاوار است که در پیش پای او با کله بایستند.

  5. تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس

    کز اشتیاق جمالت چه اشک می ریزند

    تو قدر و قیمت خودت را نمی‌دانی. از دردمندانت بپرس که چگونه از شوق جمال تو اشک می‌ریزند.

  6. قرار عقل برفت و مجال صبر نماند

    که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند

    از عقل آرام و قرار رفت و جایی برای صبر باقی نماند. که چشم و موهای تو بیش از حد جذاب هستند.

  7. مرا مگوی نصیحت که پارسایی و عشق

    دو خصلتند که با یک دگر نیامیزند

    پند مرا نگو که پرهیزکاری و عشق‌ورزی دو خصلتی هستند که با هم یکجا جمع نمی‌شوند.

  8. رضا به حکم قضا اختیار کن سعدی

    که شرط نیست که با زورمند بستیزند

    ای سعدی! به فرمان سرنوشت رضایت بده و آن را بپذیر که زورآزمایی با زورمند عاقلانه نیست.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  • فتنه

    فتنه
    آشوب، ستیزه، عذاب و رنج، شگفتی