-
-
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
-
میدانی دیدن دوستی که در جمع ما حضور نداشته است، چه ذوقی دارد؟ همانند بارش یک ابر در بیابان بروی یک تشنه لب
-
-
-
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
-
ای بوی آشنا فهمیدم که از کجا میآیی. خبر رسیدن به جانان، موجب خاطرجمعی است.
-
-
-
سودای عشق پختن عقلم نمی پسندد
فرمان عقل بردن عشقم نمی گذارد
-
عقل من نمیپسندد که خیال خام عشق را در سر بپرورانم. اما عشق به من اجازه نمیدهد که گوش به فرمان عقل بسپارم.
-
-
-
باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را
ور نه کدام قاصد پیغام ما گذارد
-
امیدوارم که دوستان خودشان از روی مهربانی، یادی از ما بکنند. وگرنه قاصدی پیدا نمیشود که پیام ما را به ایشان برساند.
-
-
-
هم عارفان عاشق دانند حال مسکین
گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد
-
عارفان عاشق حال این بیچاره را درک میکنند. اگر عارفی ناله کند یا عاشقی بگرید.
-
-
-
زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین
بر دل خوشست نوشم بی او نمی گوارد
-
برای دل من، زهر اگر از دست یار شیرین باشد، همانند نوشدارو، خوشگوار است. اما شیرینی بدون او برای من گوارا نیست.
-
-
-
پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی
گوییم جان ندارد یا دل نمی سپارد
-
پایی که یک روز به سنگ عاشقی نخورد، میگوییم که یا بیجان است ویا دل نمیسپارد.
-
-
-
مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق
در روز تیرباران باید که سر نخارد
-
اگر عاشقی که به عشق جانانی گرفتار است، صادق باشد، نباید در روزی که تیر میبارد، حتی سرش را هم بخاراند.
-
-
-
بی حاصلست یارا اوقات زندگانی
الا دمی که یاری با همدمی برآرد
-
ای دوست! روزهای زندگی همگی بیفایده هستند مگر لحظهای و نفسی که یاری با همدم خود تنفس میکند.
-
-
-
دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت
کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد
-
میدانی که به چه دلیل سعدی به کنج خلوت مینشیند؟ به این خاطر که از دست زیبارویان، طاقت بیرون آمدن ندارد
-
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/دیدار-یار-غایب-دانی-چه-ذوق-دارد
پیغام میرسد که یاری قدیمی قصد دیدار دارد. سعدی از این خبر شگفتزده میشود و این پیام را به بارش باران بر تشنه لبی در بیابان تشبیه میکند. گویی پیش از رسیدن خبر، به شاعر الهام شده بوده که قرار است چنین اتفاقی رخ دهد. او از وفاداری و عشق ورزیدن میگوید و تحمل سختیهای عاشقی را لازم میپندارد و به عشاق نوید میدهد که حتی زمانی که نمیتوانند برای معشوق خود پیغام بفرستند و او را از شوق خود باخبر سازند، باید امیدوار باشند که عشق کار خود را میکند و لحظه وصال فرا خواهد رسید.
یک برداشت از این شعر:
مسافری را تصور کنید که خسته و تشنه، راه را گم کرده و با پای پیاده در بیابانی بی آب و علف گیر افتاده است
این مسافر پس از ساعتها سرگردانی، امید خود را از دست داده و بی هدف با پاهایی که کم کم توانشان را از دست میدهند، خسته خسته قدم برمیدارد
اما ناگهان اتفاقی غیرمنتظره همه چیز را دگرگون میکند؛ در آسمان سرزمینی که مدتهاست صدا و بوی باران را نشنیده است، ابر سیاهی پیدا میشود و در چشم به هم زدنی، منظره خشک اطراف را به چشم اندازی دلپذیر تبدیل میکند
قطرات باران همچون معجزه ای از آسمان بر سر مرد مسافر فرود آمده و امید و زندگی را برای او به ارمغان می آورند
احساس این مسافر پس از روبرو شدن با این اتفاق غیرمنتظره و شگفت انگیز، همانند احساس کسی است که مدتها از یار خود دور بوده و خبری از او نداشته است و امروز ناگهان به او خبر میرسد که یار دیرینش به شهر آمده و او میتواند بزودی دوستش را ملاقات کند
دانلود متن شعر زیبای سعدی
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید: