-
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت می نیاید چهره زیبای تو
-
چون تو حاضر می شوی من غایب از خود می شوم
بس که حیران می بماند وهم در سیمای تو
-
کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا
تا نظر می کردمی در منظر زیبای تو
-
ای که در دل جای داری بر سر چشمم نشین
کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو
-
گر ملامت می کنندم ور قیامت می شود
بنده سر خواهد نهاد آن گه ز سر سودای تو
-
در ازل رفته ست ما را با تو پیوندی که هست
افتقار ما نه امروزست و استغنای تو
-
گر بخوانی پادشاهی ور برانی بنده ایم
رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو
-
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
نفس ما قربان توست و رخت ما یغمای تو
-
ما سراپای تو را ای سروتن چون جان خویش
دوست می داریم و گر سر می رود در پای تو
-
وین قبای صنعت سعدی که در وی حشو نیست
حد زیبایی ندارد خاصه بر بالای تو
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/راستی-گویم-به-سروی-ماند-این-بالای-تو
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)