-
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
-
علاج درد مشتاقان طبیت عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
-
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را
-
چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل
بباید چاره ای کردن کنون آن ناشکیبا را
-
مرا سودای بت رویان نبودی پیش ازین در سر
ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را
-
مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بی شما قدری ندارد دین و دنیا را
-
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
-
بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت
که در عالم نمی داند کسی احوال فردا را
-
سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی
ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/ز-حد-بگذشت-مشتاقی-و-صبر-اندر-غمت-یارا
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)