-
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست
-
اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو
به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست
-
سرم فدای قفای ملامتست چه باک
گرم بود سخن دشمن از قفا ای دوست
-
به ناز اگر بخرامی جهان خراب کنی
به خون خسته اگر تشنه ای هلا ای دوست
-
چنان به داغ تو باشم که گر اجل برسد
به شرعم از تو ستانند خونبها ای دوست
-
وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر
به حق آن که نیم یار بی وفا ای دوست
-
هزار سال پس از مرگ من چو بازآیی
ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست
-
غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت
مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست
-
اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز
و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست
-
بساز با من رنجور ناتوان ای یار
ببخش بر من مسکین بی نوا ای دوست
-
حدیث سعدی اگر نشنوی چه چاره کند
به دشمنان نتوان گفت ماجرا ای دوست
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/ز-حد-گذشت-جدایی-میان-ما-ای-دوست
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)