-
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
-
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید
بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد
-
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم
چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد
-
در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش
ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد
-
با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش
مشتاق چنان شد که چو من بی خبر افتاد
-
هان تا لب شیرین نستاند دلت از دست
کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد
-
صاحب نظران این نفس گرم چو آتش
دانند که در خرمن من بیشتر افتاد
-
نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع
کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد
-
سعدی نه حریف غم او بود ولیکن
با رستم دستان بزند هر که درافتاد
زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/زان-گه-که-بر-آن-صورت-خوبم-نظر-افتاد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)