-
زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
که از خدای بر او نعمتی و آلاییست
-
هر آن که با تو دمی یافتست در همه عمر
نیافتست اگرش بعد از آن تمناییست
-
هر آن که رای تو معلوم کرد و دیگربار
برای خود نفسی می زند نه بس راییست
-
نه عاشقست که هر ساعتش نظر به کسی
نه عارفست که هر روز خاطرش جاییست
-
مرا و یاد تو بگذار و کنج تنهایی
که هر که با تو به خلوت بود نه تنهاییست
-
به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود
به اضطرار توان بود اگر شکیباییست
-
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
-
خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیباییست
-
حکیم بین که برآورد سر به شیدایی
حکیم را که دل از دست رفت شیداییست
-
ولیک عذر توان گفت پای سعدی را
در این لجم چو فروشد نه اولین پاییست
زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/زهی-رفیق-که-با-چون-تو-سروبالاییست
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
زهی
- زهی
- آفرین . احسنت
- افسوس . آه . دریغا
آلاییست
- آلاء
- نعمتها. نیکیها. نیکوئیها (جمع الی)
نوروزیست
- نوروز
- روز نو، روز تازه. روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است.
کمند
- کمند
- دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن یا در شکار بر گردن حیوان می انداختند و او را به جانب خود می کشیدند.
شیدایی
- شیدایی
- شیفتگی
- دیوانگی
- عاشقی