-
سروی چو تو می باید تا باغ بیاراید
ور در همه باغستان سروی نبود شاید
-
در عقل نمی گنجد در وهم نمی آید
کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید
-
چندان دل مشتاقان بربود لب لعلت
کاندر همه شهر اکنون دل نیست که برباید
-
هر کس سر سودایی دارند و تمنایی
من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید
-
گر سر برود قطعا در پای نگارینش
سهلست ولی ترسم کو دست نیالاید
-
حقا که مرا دنیا بی دوست نمی باید
با تفرقه خاطر دنیا به چه کار آید
-
سرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر در
تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید
-
ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
-
بر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین دل
باشد که چو بازآید بر کشته ببخشاید
-
ساقی بده و بستان داد طرب از دنیا
کاین عمر نمی ماند و این عهد نمی پاید
-
گویند چرا سعدی از عشق نپرهیزد
من مستم از این معنی هشیار سری باید
سروی چو تو می باید تا باغ بیاراید
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/سروی-چو-تو-می-باید-تا-باغ-بیاراید
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)