-
شبی و شمعی و گوینده ای و زیبایی
ندارم از همه عالم دگر تمنایی
-
فرشته رشک برد بر جمال مجلس من
گر التفات کند چون تو مجلس آرایی
-
نه وامقی چو من اندر جهان به دست آید
اسیر قید محبت نه چون تو عذرایی
-
ضرورتست بلا دیدن و جفا بردن
ز دست آنکه ندارد به حسن همتایی
-
دلی نماند که در عهد او نرفت از دست
سری نماند که با او نپخت سودایی
-
قیامتست که در روزگار ما برخاست
به راستی که بلاییست آن نه بالایی
-
دگر چه بینی اگر روی ازو بگردانی
که نیست خوشتر از او در جهان تماشایی
-
وگر کنی نظر از دور کن که نزدیکست
که سر ببازی اگر پیشتر نهی پایی
-
چنان مکابره دل می برد که پنداری
که پادشاه منادی زده است یغمایی
-
ز رنج خاطر صاحبدلان نیندیشد
که پیش صاحب دیوان برند غوغایی
-
که نیست در همه عالم به اتفاق امروز
جز آستانه او مقصدی و ملجایی
-
اجل روی زمین کاسمان به خدمت او
چو بنده ایست کمر بسته پیش مولایی
-
مراد ازین سخنم دانی حکیم چه بود
سلامی ار نکند حمل بر تقاضایی
-
مراست با همه عیب این هنر بحمدالله
که سر فرو نکند همتم به هر جایی
-
خدای راست به عهد تو ای ولی زمان
بر اهل روی زمین نعمتی و آلایی
-
کسان سفینه به دریا برند و سود کنند
نه چون سفینه سعدی نه چون تو دریایی
قصاید فارسی تغزل و ستایش صاحب دیوان چهل و هشتم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/قصاید-فارسی-تغزل-و-ستایش-صاحب-دیوان-چهل-و-هشتم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)