-
قیامت باشد آن قامت در آغوش
شراب سلسبیل از چشمه نوش
-
غلام کیست آن لعبت که ما را
غلام خویش کرد و حلقه در گوش
-
پری پیکر بتی کز سحر چشمش
نیامد خواب در چشمان من دوش
-
نه هر وقتم به یاد خاطر آید
که خود هرگز نمی گردد فراموش
-
حلالش باد اگر خونم بریزد
که سر در پای او خوشتر که بر دوش
-
نصیحتگوی ما عقلی ندارد
بر او گو در صلاح خویشتن کوش
-
دهل زیر گلیم از خلق پنهان
نشاید کرد و آتش زیر سرپوش
-
بیا ای دوست ور دشمن ببیند
چه خواهد کرد گو می بین و می جوش
-
تو از ما فارغ و ما با تو همراه
ز ما فریاد می آید تو خاموش
-
حدیث حسن خویش از دیگری پرس
که سعدی در تو حیرانست و مدهوش
قیامت باشد آن قامت در آغوش
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/قیامت-باشد-آن-قامت-در-آغوش
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)