-
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
عیش خلوت به تماشای گلستان ماند
-
می حلالست کسی را که بود خانه بهشت
خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند
-
خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی
من بگویم به لب چشمه حیوان ماند
-
تا سر زلف پریشان تو محبوب منست
روزگارم به سر زلف پریشان ماند
-
چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند
-
هر که چون موم به خورشید رخت نرم نشد
زینهار از دل سختش که به سندان ماند
-
نادر افتد که یکی دل به وصالت ندهد
یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند
-
تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک
من چنان زار بگریم که به باران ماند
-
طعنه بر حیرت سعدی نه به انصاف زدی
کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند
-
هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست
حیوانیست که بالاش به انسان ماند
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/مجلس-ما-دگر-امروز-به-بستان-ماند
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)