مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/مشتاقی-و-صبوری-از-حد-گذشت-یارا

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)

  1. مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

    گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را

    ای دوست! اشتیاق و صبر و تحمل من از اندازه بیرون است. ممکن است تو صبر داشته باشی، ولی طاقت من تمام شده است.

  2. باری به چشم احسان در حال ما نظر کن

    کز خوان پادشاهان راحت رسد گدا را

    یک بار با دیده کرم به حال ما نگاه کن همانگونه که گدایان از سفره پرنعمت پادشاهان آسایش می‌یابند

  3. سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت

    حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را

    هنگامی که پادشاه از دست بندگان خود خشمگین می‌شود، فرمانش جاری می‌گردد، ولی عقوبت کردن هم حد و اندازه‌ای دارد

  4. من بی تو زندگانی خود را نمی پسندم

    کآسایشی نباشد بی دوستان بقا را

    من بدون تو، نمی‌خواهم زنده باشم، چراکه بدون دوستان زنده بودن، راحتی و آسایش به دنبال ندارد.

  5. چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد

    آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را

    بعد از آنکه من از تشنگی مردم، چه سودی دارد که تو با اشک‌هایت گیاهان رویده بر مزار من را آبیاری کنی؟

  6. حال نیازمندی در وصف می نیاید

    آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را

    شرح حال نیازمندی را نمی‌توان توصیف کرد. هنگامی که بازگشتی، ماجرای خود را با تو خواهم گفت.

  7. بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت

    دیگر چه برگ باشد درویش بی نوا را

    برگرد و جان شیرینم را در راه خدمت به خودت، از من بگیر. دیگر ساز و نوایی برای درویش فقیر باقی نمانده است.

  8. یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت

    چندان که بازبیند دیدار آشنا را

    خدایا! تو به دوست خودت آنچنان فرصت و سلامتی عطا کن که بتواند چهره یار خود را ببیند

  9. نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان

    وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را

    ای برادر! خوبرویان نه به عظمت پادشاهی اهمیت می‌دهند و نه به زهد پارسایان

  10. ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی

    تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را

    ای کاش روبنده از صورت لیلی کنار می‌رفت تا دیگر کسی برای مجنون گرفتار ادعا نکند

  11. سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی

    پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را

    ای سعدی! قلمی که سرنوشت تو را نوشته است، برای تو هم سختی مقرر کرده است و هم خوشبختی. پس هر چه که برایت پیش آمد، آن را بپذیر

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5500 تومان)

  • خوان

    خوان
    سفره
    طبق بزرگ چوبی
    خوردنی
  • راحت رسد

    راحت رسیدن
    آسایش یافتن، آسودگی رسیدن (مقابل رنج رسیدن)
  • برگ

    برگ
    توشه، آذوقه
    ورق
  • قضا

    قضاء
    قضا
    سرنوشت، تقدیر
    حکم، فرمان، داوری کردن
    به جا آوردن،‌ گزاردن