من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/من-از-تو-صبر-ندارم-که-بی-تو-بنشینم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (6000 تومان)

  1. من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم

    کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم

    من از عشق تو، طاقت آن را ندارم که بی تو بنشینم. نمی‌توانم که شخص دیگری را جایگزین تو کنم.

  2. بپرس حال من آخر چو بگذری روزی

    که چون همی گذرد روزگار مسکینم

    اگر روزی از اینجا گذشتی، حال من را جویا شو و بپرس که چگونه روزگار بیچاره‌ام سپری می‌شود.

  3. من اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شد

    که در بهشت نیارد خدای غمگینم

    اگر من در روز قیامت بدون تو زنده شوم، به جهنم خواهم رفت چراکه خداوند من را با این اندوهی که دارم به بهشت راه نمی‌دهد.

  4. ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی

    که بی وجود شریفت جهان نمی بینم

    نمی‌دانم که چه به تو بگویم که تو مانند دو چشمان من هستی، که بدون وجود عزیز تو، چیزی را در دنیا نمی‌بینم.

  5. چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به

    شب فراق منه شمع پیش بالینم

    هنگامی که صورت دوست را نمی‌بینی، همان بهتر که اصلا دنیا را نبینی. در شب فراق و دوری، شمع در کنار بالین من نگذار (که نمی‌خواهم چیزی را ببینم بنابراین به نور شمع نیازی ندارم)

  6. ضرورتست که عهد وفا به سر برمت

    و گر جفا به سر آید هزار چندینم

    لازم است که پیمان عهد و وفاداری با تو را نگه دارم. حتی اگر هزار برابر این، بر سر من بلا ببارد.

  7. نه هاونم که بنالم بکوفتی از یار

    چو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینم

    من همانند هاون نیستم که با کوبیدن یار، بنالم. همانند دیگ من را بالای آتش بگذار که آنجا خواهم نشست (و تحمل خواهم کرد)

  8. بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان

    به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم

    ای روزگار، همانند آسیاب روی سر من بگرد و هر بلایی که می‌توانی بر سرم بیاور که من همانند سنگ زیرین آسیاب (پر طاقت) هستم.

  9. چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم

    چو لاله لال بکردی زبان تحسینم

    همانند بلبل به پیشت آمدم تا ستایشگری تو را همچون گل بگویم. همانند لاله، نگذاشتی که من تحسین تو را بگویم و من را لال کردی.

  10. مرا پلنگ به سرپنجه ای نگار نکشت

    تو می کشی به سرپنجه نگارینم

    ای نگار! پلنگ نتوانست که با پنجه‌های خود من را بکشد. اما تو با سرانگشتان آرایش شده‌ات، من را می‌کشی.

  11. چو ناف آهو خونم بسوخت در دل تنگ

    برفت در همه آفاق بوی مشکینم

    همانند نافه آهو، خونم در دل تنگم سوخت و بوی خوش من در همه دنیا پراکنده شد.

  12. هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی

    چه حاجتست بگوید شکر که شیرینم

    ای سعدی! هنر خود را نشان بده و اینقدر چرب‌زبانی نکن. شکر چه نیازی دارد که بگوید که شیرین است؟

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (6000 تومان)

  • نگار

    نگار
    نقش، تصویر، نگاشته، آرایش، آب و رنگ
    بت، صنم
    کنایه از معشوق