نگار

نگار
نقش، تصویر، نگاشته، آرایش، آب و رنگ
بت، صنم
کنایه از معشوق
1

کاربردهای نگار

  • روی نگار در نظرم جلوه می نمود

    وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم

  • بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر

    بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن

  • دیر آمدی ای نگار سرمست

    زودت ندهیم دامن از دست

  • مرا پلنگ به سرپنجه ای نگار نکشت

    تو می کشی به سرپنجه نگارینم

  • نگارا قصه خود را به خدمت

    نمی دانم که تا چون می نویسم

  • من خسته چون ندارم نفسی قرار بی تو

    به کدام دل صبوری کنم ای نگار بی تو

  • سر باغ و بوستانم به چه دل بود نگارا

    که به چشم من جهان شد همه زرنگار بی تو

  • قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام

    تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد

  • گر دیگر آن نگار قبا پوش بگذرد

    ما نیز جامه های تصوف قبا کنیم