-
من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی
-
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
-
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
-
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
-
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می رسدت کبر و منی
-
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
-
مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
-
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
-
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
-
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/من-چرا-دل-به-تو-دادم-که-دلم-می-شکنی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)