-
خبر داری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس
-
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید
دگر ره نگردد به سعی تو صید
-
نگه دار فرصت که عالم دمی است
دمی پیش دانا به از عالمی است
-
سکندر که بر عالمی حکم داشت
در آن دم که بگذشت و عالم گذاشت
-
میسر نبودش کز او عالمی
ستانند و مهلت دهندش دمی
-
برفتند و هرکس درود آنچه کشت
نماند بجز نام نیکو و زشت
-
چرا دل بر این کاروانگه نهیم
که یاران برفتند و ما بر رهیم
-
پس از ما همین گل دمد بوستان
نشینند با یکدگر دوستان
-
دل اندر دلارام دنیا مبند
که ننشست با کس که دل بر نکند
-
چو در خاکدان لحد خفت مرد
قیامت بیفشاند از موی گرد
-
نه چون خواهی آمد به شیراز در
سر و تن بشویی ز گرد سفر
-
پس ای خاکسار گنه عن قریب
سفر کرد خواهی به شهری غریب
-
بران از دو سرچشمه دیده جوی
ور آلایشی داری از خود بشوی
موعظه و تنبیه
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/موعظه-و-تنبیه
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)