-
نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
برفت در همه عالم به بی دلی خبرم
-
نه بخت و دولت آنم که با تو بنشینم
نه صبر و طاقت آنم که از تو درگذرم
-
من از تو روی نخواهم به دیگری آورد
که زشت باشد هر روز قبله دگرم
-
بلای عشق تو بر من چنان اثر کردست
که پند عالم و عابد نمی کند اثرم
-
قیامتم که به دیوان حشر پیش آرند
میان آن همه تشویش در تو می نگرم
-
به جان دوست که چون دوست در برم باشد
هزار دشمن اگر بر سرند غم نخورم
-
نشان پیکر خوبت نمی توانم داد
که در تأمل او خیره می شود بصرم
-
تو نیز اگر نشناسی مرا عجب نبود
که هر چه در نظر آید از آن ضعیفترم
-
به جان و سر که نگردانم از وصال تو روی
و گر هزار ملامت رسد به جان و سرم
-
مرا مگوی که سعدی چرا پریشانی
خیال روی تو بر می کند به یک دگرم
نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/نرفت-تا-تو-برفتی-خیالت-از-نظرم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)