-
نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول
در سرای به هم کرده از خروج و دخول
-
شب دراز دو چشمم بر آستان امید
که بامداد در حجره می زند مأمول
-
خمار در سر و دستش به خون هشیاران
خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول
-
بیار ساقی و همسایه گو دو چشم ببند
که من دو گوش بیاکندم از حدیث عذول
-
چنان تصور معشوق در خیال منست
که دیگرم متصور نمی شود معقول
-
حدیث عقل در ایام پادشاهی عشق
چنان شدست که فرمان عامل معزول
-
شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد
گرفته خانه درویش پادشه به نزول
-
بر آن سماط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول
-
به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر
چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول
-
مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی
چه نسبتست بگویید قاتل و مقتول
-
مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویش
دریغ باشد پیغام ما به دست رسول
-
درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیست
چو خوش بود به تو از هر که در جهان مشغول
نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/نشسته-بودم-و-خاطر-به-خویشتن-مشغول
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)