-
نهاده ست باری شفا در عسل
نه چندان که زور آورد با اجل
-
عسل خوش کند زندگان را مزاج
ولی درد مردن ندارد علاج
-
رمق مانده ای را که جان از بدن
برآمد چه سود انگبین در دهن
-
یکی گرز پولاد بر مغز خورد
کسی گفت صندل بمالش به درد
-
ز پیش خطر تا توانی گریز
ولیکن مکن با قضا پنجه تیز
-
درون تا بود قابل شرب و اکل
بدن تازه روی است و پاکیزه شکل
-
خراب آنگه این خانه گردد تمام
که با هم نسازند طبع و طعام
-
طبایع تر و خشک و گرم است و سرد
مرکب از این چار طبع است مرد
-
یکی زین چو بر دیگری یافت دست
ترازوی عدل طبیعت شکست
-
اگر باد سرد نفس نگذرد
تف معده جان در خروش آورد
-
وگر دیگ معده نجوشد طعام
تن نازنین را شود کار خام
-
در اینان نبندد دل اهل شناخت
که پیوسته با هم نخواهند ساخت
-
توانایی تن مدان از خورش
که لطف حقت می دهد پرورش
-
به حقش که گردیده بر تیغ و کارد
نهی حق شکرش نخواهی گزارد
-
چو رویی به طاعت نهی بر زمین
خدا را ثناگوی و خود را مبین
-
گدایی است تسبیح و ذکر و حضور
گدا را نباید که باشد غرور
نظر در اسباب وجود عالم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/نظر-در-اسباب-وجود-عالم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8000 تومان)