-
همه چشمیم تا برون آیی
همه گوشیم تا چه فرمایی
-
تو نه آن صورتی که بی رویت
متصور شود شکیبایی
-
من ز دست تو خویشتن بکشم
تا تو دستم به خون نیالایی
-
گفته بودی قیامتم بینند
این گروهی محب سودایی
-
وین چنین روی دلستان که تو راست
خود قیامت بود که بنمایی
-
ما تماشاکنان کوته دست
تو درخت بلندبالایی
-
سر ما و آستان خدمت تو
گر برانی و گر ببخشایی
-
جان به شکرانه دادن از من خواه
گر به انصاف با میان آیی
-
عقل باید که با صلابت عشق
نکند پنجه توانایی
-
تو چه دانی که بر تو نگذشته ست
شب هجران و روز تنهایی
-
روشنت گردد این حدیث چو روز
گر چو سعدی شبی بپیمایی
همه چشمیم تا برون آیی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/همه-چشمیم-تا-برون-آیی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)