-
چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش
چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش
-
تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار
دست او در گردنم یا خون من در گردنش
-
هر که معلومش نمی گردد که زاهد را که کشت
گو سرانگشتان شاهد بین و رنگ ناخنش
-
گر چمن گوید مرا همرنگ رویش لاله ایست
از قفا باید برون کردن زبان سوسنش
-
ماه و پروینش نیارم گفت و سرو و آفتاب
لطف جان در جسم دارد جسم در پیراهنش
-
آستین از چنگ مسکینان گرفتم درکشد
چون تواند رفت و چندین دست دل در دامنش
-
من سبیل دشمنان کردم نصیب عرض خویش
دشمن آن کس در جهان دارم که دارد دشمنش
-
گر تنم مویی شود از دست جور روزگار
بر من آسانتر بود کآسیب مویی بر تنش
-
تا چه رویست آن که حیران مانده ام در وصف او
صبحی از مشرق همی تابد یکی از روزنش
-
بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنند
گر در آن جا نام من بینی قلم بر سر زنش
-
لایق سعدی نبود این خرقه تقوا و زهد
ساقیا جامی بده وین جامه از سر برکنش
چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/چون-برآمد-ماه-روی-از-مطلع-پیراهنش
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)