-
که می رود به شفاعت که دوست بازآرد
که عیش خلوت بی او کدورتی دارد
-
که را مجال سخن گفتنست به حضرت او
مگر نسیم صبا کاین پیام بگذارد
-
ستیزه بردن با دوستان همین مثلست
که تشنه چشمه حیوان به گل بینبارد
-
مرا که گفت دل از یار مهربان بردار
به اعتماد صبوری که شوق نگذارد
-
که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود
مرا تمام یقین شد که سهو پندارد
-
حرام باد بر آن کس نشست با معشوق
که از سر همه برخاستن نمی یارد
-
درست ناید از آن مدعی حقیقت عشق
که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد
-
به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار
کس این کند که دل دوستان بیازارد
-
بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی
نمیرد آن که به دست تو روح بسپارد
-
حکایت شب هجران که بازداند گفت
مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد
که می رود به شفاعت که دوست بازآرد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/که-می-رود-به-شفاعت-که-دوست-بازآرد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)