-
-
گر تیغ برکشد که محبان همی زنم
اول کسی که لاف محبت زند منم
-
اگر شمشیر بکشد و بگوید که میخواهم دوستدارانم را بکشم، اولین نفری که از محبت لاف خواهد زد، من خواهم بود.
-
-
-
گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست
گو سر قبول کن که به پایش درافکنم
-
میگویند پای دار اگر حیفت نمیآید که سرت را بدهی بگو که سرم را از من بپذیر تا در پای او نثار کنم.
-
-
-
امکان دیده بستنم از روی دوست نیست
اولیتر آن که گوش نصیحت بیاکنم
-
توانایی اینکه چشمم را به روی دوست ببندم، ندارم. بهتر آنست که گوشی را که قرار است نصیحت بپذیرد، پر کنم.
-
-
-
آورده اند صحبت خوبان که آتشست
بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم
-
گفتهاند که همنشینی با خوبان، آتش است. برای من این گفته که «خرمن من را خواهند سوزاند (من را بیچاره خواهند کرد)» ارزشی ندارد.
-
-
-
من مرغ زیرکم که چنانم خوش اوفتاد
در قید او که یاد نیاید نشیمنم
-
من آن پرنده باهوشی هستم که هنگامی که در بند او هستم، آنچنان به من خوش میگذرد که اصلا به خاطرم نمیرسد که نشیمنگاه من کجاست.
-
-
-
دردیست در دلم که گر از پیش آب چشم
برگیرم آستین برود تا به دامنم
-
چنان دردی در دلم است که اگر آستینم را از جلو اشکهایم بردارم، اشک تا پایین لباسم سرازیر میشود.
-
-
-
گر پیرهن به درکنم از شخص ناتوان
بینی که زیر جامه خیالیست یا تنم
-
اگر لباس این تن رنجور را بیرون بیاورم، خواهی دید که آیا در زیر این لباس تنها خیال و تصوری باقی مانده است یا جسمی هم در زیر این لباس هست.
-
-
-
شرطست احتمال جفاهای دشمنان
چون دل نمی دهد که دل از دوست برکنم
-
باید احتمال داد که جفاهای دشمنان سر برسد، چراکه دلم نمیآید از دوست دل بکنم.
-
-
-
دردی نبوده را چه تفاوت کند که من
بیچاره درد می خورم و نعره می زنم
-
برای کسی که تاکنون دردی را تجربه نکرده است تفاوتی ندارد که من بیچاره در حال درد کشیدن و فریاد زدن هستم.
-
-
-
بر تخت جم پدید نیاید شب دراز
من دانم این حدیث که در چاه بیژنم
-
بر تخت جمشید، شب دراز پیدا نمیشود. من که در چاه بیژن افتادهام، این موضوع را میدانم.
-
-
-
گویند سعدیا مکن از عشق توبه کن
مشکل توانم و نتوانم که نشکنم
-
به من میگویند که ای سعدی! اینچنین نکن و از عشق توبه کن! برایم خیلی سخت است که چنین کنم و قادر نیستم که توبهام را نشکنم.
-
گر تیغ برکشد که محبان همی زنم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/گر-تیغ-برکشد-که-محبان-همی-زنم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
بیاکنم
- آکندن
- بیاکندن
- پرکردن، توی چیزی را پر کردن. سطح چیزی را با چیز دیگری پوشاندن، غنی کردن
جم
- جمشید
- جم
- پسر تهمورث، چهارمین پادشاه پیشدادی. او هزار سال عمر کرد و مدت پادشاهی او نزدیک هفتصد سال بود. پادشاهی او، دوره تابندگی و درخشش زندگی ایرانیان بوده است. شراب و نوروز و حمام و طبابت و تیروکمان از یادگارهای او هستند. سرانجام به دست ضحاک ماردوش کشته شد.
بیژنم
- بیژن
- از پهلوانان نامی ایران در زمان کیخسرو. بیژن، دلداده منیژه دختر افراسیاب شد. هنگامی که افراسیاب از ماجرای میان بیژن و منیژه آگاهی یافت، بیژن را به چاهی تاریک افکند تا آنکه سرانجام رستم به یاری او شتافت و با کمک منیژه او را از این گرفتاری نجات داد.