-
عبادت به اخلاص نیت نکوست
وگرنه چه آید ز بی مغز پوست
-
چه زنار مغ بر میانت چه دلق
که در پوشی از بهر پندار خلق
-
مکن گفتمت مردی خویش فاش
چو مردی نمودی مخنث مباش
-
به اندازه بود باید نمود
خجالت نبرد آن که ننمود و بود
-
که چون عاریت برکنند از سرش
نماید کهن جامه ای در برش
-
اگر کوتهی پای چوبین مبند
که در چشم طفلان نمایی بلند
-
وگر نقره اندوده باشد نحاس
توان خرج کردن بر ناشناس
-
منه جان من آب زر بر پشیز
که صراف دانا نگیرد به چیز
-
زر اندودگان را به آتش برند
پدید آید آنگه که مس یا زرند
-
ندانی که بابای کوهی چه گفت
به مردی که ناموس را شب نخفت
-
برو جان بابا در اخلاص پیچ
که نتوانی از خلق رستن به هیچ
-
کسانی که فعلت پسندیده اند
هنوز از تو نقش برون دیده اند
-
چه قدر آورد بنده حوردیس
که زیر قبا دارد اندام پیس
-
نشاید به دستان شدن در بهشت
که بازت رود چادر از روی زشت
گفتار اندر اخلاص و برکت آن و ریا و آفت آن
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/گفتار-اندر-اخلاص-و-برکت-آن-و-ریا-و-آفت-آن
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)