-
پسر چون زده بر گذشتش سنین
ز نامحرمان گو فراتر نشین
-
بر پنبه آتش نشاید فروخت
که تا چشم بر هم زنی خانه سوخت
-
چو خواهی که نامت بماند به جای
پسر را خردمندی آموز و رای
-
که گر عقل و طبعش نباشد بسی
بمیری و از تو نماند کسی
-
بسا روزگارا که سختی برد
پسر چون پدر نازکش پرورد
-
خردمند و پرهیزگارش برآر
گرش دوست داری بنازش مدار
-
به خردی درش زجر و تعلیم کن
به نیک و بدش وعده و بیم کن
-
نوآموز را ذکر و تحسین و زه
ز توبیخ و تهدید استاد به
-
بیاموز پرورده را دسترنج
وگر دست داری چو قارون به گنج
-
مکن تکیه بر دستگاهی که هست
که باشد که نعمت نماند به دست
-
بپایان رسد کیسه سیم و زر
نگردد تهی کیسه پیشه ور
-
چه دانی که گردیدن روزگار
به غربت بگرداندش در دیار
-
چو بر پیشه ای باشدش دسترس
کجا دست حاجت برد پیش کس
-
ندانی که سعدی مرا از چه یافت
نه هامون نوشت و نه دریا شکافت
-
به خردی بخورد از بزرگان قفا
خدا دادش اندر بزرگی صفا
-
هر آن کس که گردن به فرمان نهد
بسی بر نیاید که فرمان دهد
-
هر آن طفل کو جور آموزگار
نبیند جفا بیند از روزگار
-
پسر را نکودار و راحت رسان
که چشمش نماند به دست کسان
-
هر آن کس که فرزند را غم نخورد
دگر کس غمش خورد و بدنام کرد
-
نگه دار از آمیزگار بدش
که بدبخت و بی ره کند چون خودش
گفتار اندر پروردن فرزندان
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/گفتار-اندر-پروردن-فرزندان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(10000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(10000 تومان)