یار گرفته ام بسی چون تو ندیده ام کسی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/یار-گرفته-ام-بسی-چون-تو-ندیده-ام-کسی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. یار گرفته ام بسی چون تو ندیده ام کسی

    شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی

    یاران زیادی داشته‌ام، اما کسی را همانند تو ندیده‌ام. هیچ شمعی اینچنین (درخشان) از در هیچ مجلسی وارد نشده است.

  2. عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری

    نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی

    معمولا بخت و اقبال من آنقدر زیاد نبوده است که تو من را به خاطر بیاوری. کم پیش می‌آید که چنین ثروت نقدی به دست کسی بیفتد به خصوص به دست بیچارگان (همچون من)

  3. صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر

    دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی

    همدمی شریف‌تر از این؟ صورتی لطیف‌تر از این؟ دامنی پاکیزه‌تر از این؟ چه کسی می‌تواند وصف تو را بگوید؟

  4. خادمه سرای را گو در حجره بند کن

    تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی

    به خدمتکار سرایت بگو پشت بند در حجره را بیندازد تا مبادا در هنگام گفتگوی ما وسوسه کننده‌ای سر برسد.

  5. روز وصال دوستان دل نرود به بوستان

    یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی

    در روز دیدار دوستان، دلم نمی‌خواهد به بوستان بروم یا اینکه به گلی نگاه کنم با به زیبایی یک نرگس بنگرم

  6. گر بکشی کجا روم تن به قضا نهاده ام

    سنگ جفای دوستان درد نمی کند بسی

    اگر بخواهی بکشی، کجا دارم که بروم؟ خودم را به دست سرنوشت سپرده‌ام. سنگی که از ستم دوستان بر سر بیاید، درد زیادی ندارد.

  7. قصه به هر که می برم فایده ای نمی دهد

    مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی

    شرح ماجرای خود را به هر کسی که می‌گویم، فایده‌ای ندارد. مشکل درد عشق را هیچ مشکل گشایی نمی‌تواند حل کند.

  8. این همه خار می خورد سعدی و بار می برد

    جای دگر نمی رود هر که گرفت مونسی

    سعدی اینهمه خار می‌خورد (سختی و جفا می‌کشد) و همچنان آن را تحمل می‌کند. هرکسی که همدمی اختیار کرد، جای دیگری نخواهد رفت.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)