-
باغ باران خورده می نوشید نور
-
لرزشی در سبزه های تر دوید
-
او به باغ آمد درونش تابناک
-
سایه اش در زیر و بم ها ناپدید
-
شاخه خم می شد به راهش مست بار
-
او فراتر از جهان برگ و بر
-
باغ سرشار از تراوش های سبز
-
او درونش سبزتر سرشار تر
-
در سر راهش درختی جان گرفت
-
میوه اش همزاد همرنگ هراس
-
پرتویی افتاد در پنهان او
-
دیده بود آن را به خوابی ناشناس
-
در جنون چیدن از خود دور شد
-
دست او لرزید ترسید از درخت
-
شور چیدن ترس را از ریشه کند
-
دست آمد میوه را چید از درخت