گفتار اندر آفرینش مردم
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/گفتار-اندر-آفرینش-مردم

  1. چو زین بگذری مردم آمد پدید

    شد این بندها را سراسر کلید

    پس از طی شدن این مرحله، انسان به وجود آمد که راه حل تمام این مشکلات را می‌دانست

  2. سرش راست بر شد چو سرو بلند

    به گفتار خوب و خرد کاربند

  3. پذیرنده هوش و رای و خرد

    مر او را دد و دام فرمان برد

  4. ز راه خرد بنگری اندکی

    که مردم به معنی چه باشد یکی

  5. مگر مردمی خیره خوانی همی

    جز این را نشانی ندانی همی

  6. ترا از دو گیتی برآورده اند

    به چندین میانچی بپرورده اند

  7. نخستین فطرت پسین شمار

    تویی خویشتن را به بازی مدار

  8. شنیدم ز دانا دگرگونه زین

    چه دانیم راز جهان آفرین

  9. نگه کن سرانجام خود را ببین

    چو کاری بیابی ازین به گزین

  10. به رنج اندر آری تنت را رواست

    که خود رنج بردن به دانش سزاست

  11. چو خواهی که یابی ز هر بد رها

    سر اندر نیاری به دام بلا

  12. نگه کن بدین گنبد تیزگرد

    که درمان ازویست و زویست درد

  13. نه گشت زمانه بفرسایدش

    نه آن رنج و تیمار بگزایدش

  14. نه از جنبش آرام گیرد همی

    نه چون ما تباهی پذیرد همی

  15. ازو دان فزونی ازو هم شمار

    بد و نیک نزدیک او آشکار

  • سرو

    سرو
    درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
  • دد

    دد
    حیوان وحشی
  • خیره

    خیره
    بدخواه، بد اندیش
    سرکش، گستاخ
    تیره، تاریک
    حیران
    بیهوده
    ناتوان، سست