-
مرد نقال آن شب از رستم سخن آغاز کرد
-
وز نخستین جنگ او با دشمنش افراسیاب
-
وصف رستم گفت و وصف قامت رعنای او
-
کز بلندی بوسه می زد بر جبین آفتاب
-
گفت چون این پهلوان بر سنگ ره پا می نهاد
-
سنگ در هم می شکست از گام پولادین او
-
چون شباهنگام خواب راحتش در می ربود
-
ناله می کرد از سر سنگین او بالین او
-
گفت چون یک روز خشم آورد تیپا زد به کوه
-
کوه از جا کنده شد لغزید و در صحرا نشست
-
گردی از لغزیدنش برخاست چون دود از حریق
-
پهلوان خندید و خوفش در دل خارا نشست
-
گفت چندان عرصه را بر شاه ترکان تنگ کرد
-
تا سرانجام از فراز مرکبش پایین کشید
-
پنجه در بند کمر زد تا ز جا برگیردش
-
بند نتوانست بار آن تن سنگین کشید
-
شاه درغلتید و ترکان بر سرش گرد آمدند
-
تاج او در دست رستم ماند و خود بیرون شتافت
-
عرصه ی کین را ز بیم جان شیرین ترک گفت
-
اسب را زین کرد و سوی ساحل جیحون شتافت
-
رو به دربار پشنگ آورد و نالیدن گرفت
-
کای پدر این کیست این مردی که رستم نام اوست
-
من جوانش خوانده بودم دیگرا جویای نام
-
بی خبر بودم که از پولاد و سنگ اندام اوست
-
ای پدر هر چند در جنگاوری شیر نرم
-
در کف او پشه ام این آفت از جان تو دور
-
سام اگر مانند رستم قوت سرپنجه داشت
-
هیچ کاری برنمی آند ز فرزندان تور
-
چون مرا افکند و گرز آهنین را برگرفت
-
سر فرو بردند در پشت سپر تورانیان
-
سر فرو بردند تا از روی آنان نگذرد
-
نعل اسب رستم و فر درفش کاویان
-
ناگهان نقال از داستانسرایی بازماند
-
غرش خمیازه ای را از لبانش دور کرد
-
گفت رستم آن قدر کوتاه شد تا بنده شد
-
گرز او را هم خدا در دست من وافور کرد
اول و آخر این کهنه کتاب
نادرپور
https://www.sherfarsi.ir/naderpour/اول-و-آخر-این-کهنه-کتاب
افراسیاب
- افراسیاب
-
- شاه اسطورهای توران پسر پشنگ در شاهنامه است. او دشمن ایرانیان بود و داستان نبردهایش با ایرانیان و به ویژه رستم خواندنی است. سرانجام به دست کیخسرو کشته شد.
- سرزمینی که تورانیان بر آن حکمرانی میکردند، بعدها توسط ترکان اشغال گردید. به همین دلیل، در متون قدیمی، توران و از جمله افراسیاب را (به اشتباه) ترک دانستهاند