-
بیا ساقی که لعل پالوده را
بیاور بشوی این غم آلوده را
-
فروزنده لعلی که ریحان باغ
ز قندیل او برفروزد چراغ
-
***
-
***
-
***
-
چو فرخ بود روزی از بامداد
همه مرد را نیکی آید به یاد
-
به خوبی نهد رسم بنیادها
ز دولت به نیکی کند یادها
-
سر از کوی نیک اختری برزند
به نیک اختری فال اختر زند
-
به هنگام سختی مشو ناامید
کز ابر سیه بارد آب سپید
-
در چاره سازی به خود در مبند
که بسیار تلخی بود سودمند
-
نفس به کز امید یاری دهد
که ایزد خود امیدواری دهد
-
گره در میاور بر ابروی خویش
در آیینه فتح بین روی خویش
-
***
-
گزارنده نقش دیبای روم
کند نقش دیباچه را مشک بوم
-
که چون شد سکندر جهان را کلید
ز شمشیرش آیینه آمد پدید
-
عروس جهان را که شد جلوه ساز
بدان روشن آیینه آمد نیاز
-
نبود آینه پیش از او ساخته
به تدبیر او گشت پرداخته
-
نخستین عمل کاینه ساختند
زرو نقره در قالب انداختند
-
چو افروختندش غرض برنخاست
در و پیکر خود ندیدند راست
-
رسید آزمایش به هر گوهری
نمودند هر یک دگر پیکری
-
سرانجام کاهن درآمد به کار
پذیرنده شد گوهرش را نگار
-
چو پرداخت رسام آهنگرش
به صیقل فروزنده شد پیکرش
-
همه پیکری را بدان سان که هست
درو دید رسام گوهر پرست
-
به هر شکل می ساختندش نخست
نمی آمد از وی خیالی درست
-
به پهنی شدی چهره را پهن ساز
درازیش کردی جبین را دراز
-
مربع مخالف نمودی خیال
مسدس نشان دور دادی ز حال
-
چو شکل مدور شد انگیخته
تفاوت نشد با وی آمیخته
-
به عینه ز هر سو که برداشتند
نمایش یکی بود بگذاشتند
-
بدین هندسه ز آهن تیره مغز
برافروخت شاه این نمودار نغز
-
تو نیز ار در آن آینه بنگری
به دست آری آیین اسکندری
-
چو آن گرد روی آهن سخت پشت
به نرمی درآمد ز خوی درشت
-
سکندر درو دید پیش از گروه
ز گوهر به گوهر درآمد شکوه
-
چو از دیدن روی خود گشت شاد
یکی بوسه بر پشت آیینه داد
-
عروسی که این سنت آرد به جای
دهد بوسه آیینه را رو نمای
آیینه ساختن اسکندر
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/آیینه-ساختن-اسکندر
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(17000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(17000 تومان)