-
بیا ساقی از می مرا مست کن
چو می در دهی نقل بر دست کن
-
از آن می که دل را برو خوش کنم
به دوزخ درش طلق آتش کنم
-
***
-
***
-
***
-
برومند باد آن همایون درخت
که در سایه او توان برد رخت
-
گه از میوه آرایش خوان دهد
گه از سایه آسایش جان دهد
-
به میوه رسیده بهاری چنین
ز رونق میفتاد کاری چنین
-
چو شد بارور میوه دار جوان
به دست تبر دادنش چون توان
-
زمستان برون رفت و آمد بهار
برآورده سبزه سر از جویبار
-
دگر باره سرسبز شد خاک خشک
بنفشه برآمیخت عنبر به مشک
-
به عنبر خری نرگس خوابناک
چو کافورتر سر برون زد ز خاک
-
گشادم من از قفل گنجینه بند
به صحرا علم برکشیدم بلند
-
نهان پیکر آن هاتف سبز پوش
که خواند سراینده آنرا سروش
-
به آواز پوشیدگان گفت خیز
گزارش کن از خاطر گنج ریز
-
که چون رومی از زنگی آنکین کشید
سکندر کجا رخش در زین کشید
-
***
-
گزارنده داستان دری
چنین داد نظم گزارش گری
-
که چون فرخی شاه را گشت جفت
چو گلنار خندید و چون گل شکفت
-
درگنج بگشاد بر گنج خواه
توانگر شد از گنج و گوهر سپاه
-
برآسود یک هفته بر جای جنگ
به یاقوت می رنگ داد آذرنگ
-
چو سقای باران و فراش باد
زدند آب و رفتند ره بامداد
-
شد از راه او گرد برخاسته
که بی گرد به راه آراسته
-
چو بی گرد شد راه را کرد راه
درآمد به زین شاه گیتی پناه
-
روار و زنان نای زرین زدند
سراپرده بر پشت پروین زدند
-
ز دریای افرنجه تا رود نیل
بجوش آمد از بانگ طبل رحیل
-
دراینده هر سو درای شتر
ز بانگ تهی مغز را کرد پر
-
دهان جلاجل به هرای زر
ز شور جرس گوشها کرده کر
-
به موکب روان لشگر از هر کنار
نه چندان که داند کس آنرا شمار
-
جهاندار در موکب خاص خویش
خرامنده بر کبک رقاص خویش
-
چو لختی زمین ز آن طرف در نوشت
ز پهلوی وادی درآمد به دشت
-
ز بس رایت انگیزی سرخ و زرد
مقرنس شده گنبد لاجورد
-
ز صحرا غنیمت برآورده کوه
ز گوهر کشیدن هیونان ستوه
-
ز بس گنج آگنده بر پشت پیل
به صد جای پل بسته بر رود نیل
-
بدین فرخی شاه فیروزمند
برافراخته سر به چرخ بلند
-
به مصرآمد و مصریان را نواخت
به آئین خود کار آن شهر ساخت
-
وز آنجا روان شد به دریا کنار
پذیرفت یک چندی آنجا قرار
-
به هر منزلی کو علم برکشید
در آن منزل آمد عمارت پدید
-
به گنج و به فرمان در آن ریگ بوم
عمارت بسی کرد بر رسم روم
-
بر آبادی راه می برد رنج
بر آن ریگ می ریخت چون ریگ گنج
-
نخستین عمارت به دریا کنار
بنا کرد شهری چو خرم بهار
-
به آبادی و روشنی چون بهشت
همش جای بازار و هم جای کشت
-
به اسکندر آن شهر چون شد تمام
هم اسکندریه ش نهادند نام
-
چو پرداخت آن نغز بنیاد را
که مانند شد مصر و بغداد را
-
به یونان شدن گشت عزمش درست
که آن جا رود مرد کاید نخست
-
ز دریا گذر کرد و آمد به روم
جهان نرم در زیر مهرش چو موم
-
بدان موم چون رغبتش خاستی
بکردی ازو هر چه می خواستی
-
بزرگان روم آفرین خوان شدند
بر آن گوهری گوهرافشان شدند
-
همه شهر یونان بیاراستند
که دیدند ازو آنچه می خواستند
-
نشاندند مطرب فشاندند مال
که آمد چنان بازیی در خیال
-
مخالف شکن شاه پیروز بخت
به فیروز فالی برآمد به تخت
-
ز فیروزی دولت کامگار
نشاط نو انگیخت در روزگار
-
بسی ارمغانی ز تاراج زنگ
به هر سو فرستاد بی وزن و سنگ
-
ز گنجی که او را فرستاد دهر
به هر گنجدانی فرستاد بهر
-
چو نوبت به سربخش دارا رسید
شتر بار زر تا بخارا رسید
-
گزین کرد مردی به فرهنگ ورای
که آیین آن خدمت آرد بجای
-
گزید از غنیمت طرایف بسی
کز آن سان نبیند طرایف کسی
-
گرانمایه هایی که باشد غریب
ز مرکوب و گوهر ز دیبا و طیب
-
برون از طبقهای پرزر خشک
به صندوق عنبر به خروار مشک
-
یکی خرمن از سیم بگداخته
یکی خانه کافور ناساخته
-
زعود گره بارها بسته تنگ
که هر بار از او بود صد من به سنگ
-
مرصع بسی تیغ گوهر نگار
نمطهای زرافه آبدار
-
کنیزان چابک غلامان چست
به هنگام خدمتگری تندرست
-
همان تختهای مکلل ز عاج
به گوهر بر آموده با طوق و تاج
-
اسیران زنجیر بر پا و دست
به بالا و پهنا چو پیلان مست
-
ز گوش بریده شتر بارها
ز سرهای پر کاه خروارها
-
ز پیلان پیکار ده زنده پیل
گه رزم جوشنده چون رود نیل
-
بدین سان گرانمایهای سره
فرستاد با قاصدی یکسره
-
چو آمد فرستاده راه سنج
به دارا سپرد آن گرانمایه گنج
-
شکوهید دارا ز نزلی چنان
حسد را برو تیزتر شد عنان
-
پذیرفت گنجینه بی قیاس
پذیرفته را نامد از وی سپاس
-
نه بر جای خود پاسخی ساز کرد
در کین پوشیده را باز کرد
-
فرستاده آن پاسخ سرسری
نپوشید بر رای اسکندری
-
سکندر شد آزرده از کار او
نهانی همی داشت آزار او
-
ز پیروزی دولت و جاه خویش
نبودش سرکین بدخواه خویش
-
ز هر سو خبر ترکتازی نمود
که رومی به زنگی چه بازی نمود
-
ز هر کشوری قاصدان تاختند
بدین چیرگی تهنیت ساختند
-
در طعنه بر رومیان بسته شد
همان رومی از بددلی رسته شد
-
زمانه چو عاجز نوازی کند
به تند اژدها مور بازی کند
-
در این آسیا دانه بینی بسی
به نوبت درآس افکند هرکسی
باز گشتن اسکندر از جنگ زنگ با فیروزی
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/باز-گشتن-اسکندر-از-جنگ-زنگ-با-فیروزی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(40000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(40000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(40000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(40000 تومان)
سروش
- سروش
-
-
-
- فرشته پیام آور
- نام روز هفدهم باشد از هر ماه شمسی
- آواز خوش و نغمه
- وحی، الهام