کاربردهای سروش
-
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده ها دادست
-
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد
-
بجز ثنای جلالش مساز ورد ضمیر
که هست گوش دلش محرم پیام سروش
-
لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش
-
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
-
در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
-
بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب
نوید داد که عام است فیض رحمت او
-
فرشته ای به حقیقت سروش عالم غیب
که روضه کرمش نکته بر جنان گیرد
-
شه از مستی غفلت آمد به هوش
به گوشش فرو گفت فرخ سروش
-
تو را یاوری کرد فرخ سروش
وگر نه زه آورده بودم به گوش
-
سروش آمد از کردگار جلیل
به هیبت ملامت کنان کای خلیل
-
یکایک بیامد خجسته سروش
بسان پری پلنگینه پوش
-
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش و بازآر هوش
-
بیامد سروش خجسته دمان
مزن گفت کاو را نیامد زمان
-
بیامد هم آنگه خجسته سروش
به خوبی یکی راز گفتش به گوش
-
سروش ار بیابد چو ایشان عروس
دهد پیش هر یک مگر خاک بوس
-
چو خورشید بر گاه فرخ سروش
نشسته به آیین و با فر و هوش
-
سروش آوریدش همانا خبر
که چونان نگاریدش آن بوم و بر
-
گر ایدونک آید ز مینو سروش
نباشد بدان فر و اورنگ و هوش
-
وگر خود خجسته سروش اندرست
به فرمان یزدان یکی لشکرست
-
که در آب هر کو بر آیدش هوش
به مینو روانش نبیند سروش
-
سروش خجسته شبی ناگهان
بکرد آشکارا بمن برنهان
-
چنان دید در خواب کو را بگوش
نهفته بگفتی خجسته سروش
-
سحرگه مرا چشم بغنود دوش
ز یزدان بیامد خجسته سروش
-
نبستم دل اندر سپنجی سرای
بدان تا سروش آمدم رهنمای
-
کجا شد ترا دانش و رای و هوش
که نزد فریدون نیامد سروش
-
مرا روزگار جدایی بود
مگر با سروش آشنایی بود
-
هم از کین نوش آذر و مهر نوش
دو شاه گرامی دو فرخ سروش
-
یکی مایه ور بود با فر و هوش
سر هندوان بود نامش سروش
-
ز گیتی برآمد سراسر خروش
در آذر بد این جشن روز سروش
-
فرستاده ای خواند با شرم و هوش
دلاور بسان خجسته سروش
-
هم آنگه چو از کوه برشد خروش
پدید آمد از راه فرخ سروش
-
فرشته بدو گفت نامم سروش
چو ایمن شدی دور باش از خروش
-
فلک را داده سروش سبز پوشی
عمامش باد را عنبر فروشی
-
از آن سرو روان کز چنگ رفته
ز سروش آب و از گل رنگ رفته
-
گهی فرخ سروش آسمانی
دلش دادی که یابی کامرانی
-
نهان پیکر آن هاتف سبز پوش
که خواند سراینده آنرا سروش
-
رسولی رسید است با رای و هوش
پیام آوری چون خجسته سروش
-
سروش مرا دیو مردم مکن
سر رشته از راه خود گم مکن
-
همان بیند آن مرد بیدار هوش
که دیگر کس از خواب و خواب از سروش
-
سروش آمد از حضرت ایزدی
خبر دادش از خود درآن بیخودی
-
سروش درفشان چو تابنده هور
ز وسواس دیو فریبنده دور
-
سکندر بدان روی بسته سروش
چنین گفت کای هاتف تیزهوش
-
سروش سراینده کار ساز
جواب سکندر چنین داد باز
-
برون زانکه پیغام فرخ سروش
خبرهای نصرت رساندش به گوش
-
در او رفت سالار فرهنگ و هوش
چو در گنبد آسمانها سروش
-
ایا سروش سحرگاهان
-
روح القدس آن سروش فرخ
بر قبه طارم زبرجد
-
الا ای همای همایون نظر
خجسته سروش مبارک خبر
-
دو کس بر حدیثی گمارند گوش
از این تا بدان ز اهرمن تا سروش
-
بران ابر باران خجسته سروش
به گودرز گفتی که بگشای گوش
-
به فرمان یزدان خجسته سروش
مرا روی بنمود در خواب دوش