-
-
میوه فروشی که یمن جاش بود
روبهکی خازن کالاش بود
-
میوه فروشی که یمن جاش بود، یک روباه نگهبان کالاهایش بود
-
-
-
چشم ادب بر سر ره داشتی
کلبه بقال نگه داشتی
-
این روباه با چشم تیزبین و با تیزهوشی، مواظبت می کرد و از کلبه بقال نگهداری می نمود.
-
-
-
کیسه بری چند شگرفی نمود
هیچ شگرفیش نمی کرد سود
-
دزدی، چندین تردستی و چشم بندی انجام داد (تا روباه را فریب دهد) اما چشم بندی هایش هیچ سودی نداشت (حواس روباه پرت نمی شد)
-
-
-
دیده به هم زد چو شتابش گرفت
خفت و به خفتن رگ خوابش گرفت
-
هنگامی که کیسهبر عجله داشت، چشمش را بست، خوابید و با این خوابیدن قلق روباه به دستش آمد
-
-
-
خفتن آن گرگ چو روبه بدید
خواب در او آمد و سر درکشید
-
هنگامی که روباه خوابیدن گرگ را دید، او هم خوابش گرفت و سرش را پایین انداخت
-
-
-
کیسه بر آن خواب غنیمت شمرد
آمد و از کیسه غنیمت ببرد
-
دزد، فرصتی که در اثر خوابیدن روباه پدید آمده بود را غنیمت دانست و آمد و از کیسه روباه، غنیمتی برداشت
-
-
-
هر که در این راه کند خوابگاه
یا سرش از دست رود یا کلاه
-
هر کسی که در این راه، محل خوابی برای خودش بسازد، یا سرش را از دست می دهد و یا کلاهش را
-
-
-
خیز نظامی نه گه خفتن است
وقت به ترک همگی گفتن است
-
ای نظامی! بلند شو که موقع خوابیدن نیست. هنگام ترک کردن همه است
-
داستان میوه فروش و روباه
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/داستان-میوه-فروش-و-روباه
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
