-
بساز ای مغنی ره دلپسند
بر اوتار این ارغنون بلند
-
رهی کان ز محنت رهائی دهد
به تاریک شب روشنائی دهد
-
***
-
***
-
***
-
سخن را نگارنده چرب دست
بنام سکندر چنین نقش بست
-
که صاحب دوقرنش بدان بود نام
که بر مشرق و مغرب آوردگام
-
به قول دگر آنکه بر جای جم
دو دستی زدی تیغ چون صبح دم
-
به قول دگر کو بسی چیده داشت
دو گیسو پس و پیش پیچیده داشت
-
همان قول دیگر که در وقت خواب
دو قرن فلک بستد از آفتاب
-
دیگر داستانی زد آموزگار
که عمرش دو قرن آمد از روزگار
-
دگر گونه گوید جهان فیلسوف
ابومعشر اندر کتاب الوف
-
که چون بر سکندر سرآمد زمان
بود آن خلل خلق را در گمان
-
ز مهرش که یونانیان داشتند
به کاغذ برش نقش بنگاشتند
-
چو بر جای خود کلک صورتگرش
برآراست آرایشی در خورش
-
دو نقش دگر بست پیکر نگار
یکی بر یمین و یکی بریسار
-
دو قرن از سر هیکل انگیخته
بر او لاجورد و زر آمیخته
-
لقب کردشان مرد هیئت شناس
دو فرخ فرشته ز روی قیاس
-
که در پیکری کایزد آراستش
فرشته بود بر چپ و راستش
-
چو آن هر سه پیکر بدان دلیری
که برد از دو پیکر بهی پیکری
-
ز یونان به دیگر سواد افتاد
حدیث سکندر بدو کرد یاد
-
ثنا رفت از ایشان به هرمرز و بوم
برآرایش دستکاران روم
-
عرب چون بدان دیده بگماشتند
سکندر دگر صورت انگاشتند
-
گمان بودشان کانچه قرنش دراست
نه فرخ فرشته که اسکندر است
-
از این روی در شبهت افتاده اند
که صاحب دو قرنش لقب داده اند
-
جز این گفت با من خداوند هوش
که بیرون از اندازه بودش دو گوش
-
بر آن گوش چون تاج انگیخته
ز زر داشتی طوقی آویخته
-
ز زر گوش را گنجدان داشتی
چو گنجش ز مردم نهان داشتی
-
بجز سرتراشی که بودش غلام
سوی گوش او کس نکردی پیام
-
مگر کان غلام از جهان درگذشت
به دیگر تراشنده محتاج گشت
-
تراشنده استادی آمد فراز
به پوشیدگی موی او کرد باز
-
چو موی از سر مرزبان باز کرد
بدو مرزبان نرمک آواز کرد
-
که گر راز این گوش پیرایه پوش
به گوش آورم کاورد کس به گوش
-
چنانت دهم گوشمال نفس
که نا گفتنی را نگوئی به کس
-
شد آن مرد و آن حلقه در گوش کرد
سخن نی زبان را فراموش کرد
-
نگفت این سخت با کسی در جهان
چو کفرش همی داشت در دل نهان
-
ز پوشیدن راز شد روی زرد
که پوشیده رازی دل آرد به درد
-
یکی روز پنهان برون شد ز کاخ
ز دل تنگی آمد به دشتی فراخ
-
به بیغوله ای دید چاهی شگرف
فکند آن سخن را در آن چاه ژرف
-
که شاه جهان را درازست گوش
چو گفت این سخن دل تهی شد ز جوش
-
سوی خانه آمد به آهستگی
نگه داشت مهر زبان بستگی
-
خنیده چنین شد کزان چاه چست
برآهنگ آن ناله نالی برست
-
ز چه سربرآورد و بالا کشید
همان دست دزدی به کالا کشید
-
شبانی بیابانی آمد ز راه
نیی دید بر رسته از قعر چاه
-
به رسم شبانان از او پیشه ساخت
نخستش بزد زخم و آنگه نواخت
-
دل خود در اندیشه نگذاشتی
به آن نی دل خویش خوش داشتی
-
برون رفته بد شاه روزی به دشت
در آن دشت بر مرد چوپان گذشت
-
نیی دید کز دور می زد شبان
شد آن مرز شوریده بر مرزبان
-
چنان بود در ناله نی به راز
که دارد سکندر دو گوش دراز
-
در آن داوری ساعتی پی فشرد
برآهنگ سامان او پی نبرد
-
شبان را به خود خواند و پرسید راز
شبان راز آن نی بدو گفت باز
-
که این نی ز چاهی برآمد بلند
که شیرین ترست از نیستان قند
-
به زخم خودش کردم از زخم پاک
نشد زخمه زن تا نشد زخمناک
-
در او جان نه و عشق جان منست
بدین بی زبانی زبان منست
-
شگفت آمد این داستان شاه را
بسر برد سوی وطن راه را
-
چو بنشست خلوت فرستاد کس
تراشنده را سوی خود خواند و بس
-
بدو گفت کای مرد آهسته رای
سخنهای سربسته را سرگشای
-
که راز مرا با که پرداختی
سخن را به گوش که انداختی
-
اگر گفتی آزادی از تند میغ
وگرنه سرت را برد سیل تیغ
-
تراشنده کاین داستان را شنید
به از راست گفتن جوابی ندید
-
نخستین به نوک مژه راه رفت
دعا کرد و با آن دعا کرده گفت
-
که چون شاه با من چنان کرد عهد
که برقع کشم بر عروسان مهد
-
ازان راز پنهان دلم سفته شد
حکایت به چاهی فرو گفته شد
-
نگفتم جز این با کس ای نیک رای
وگر گفته ام باد خصمم خدای
-
چو شه دید راز جگر سفت او
درستی طلب کرد بر گفت او
-
بفرمود کارد رقیبی شگرف
نیی ناله پرورد ازان چاه ژرف
-
چو در پرده نی نفس یافت راه
همان راز پوشیده بشنید شاه
-
شد آگه که در عرضگاه جهان
نهفتیده کس نماند نهان
-
به نیکی سرآینده را یاد کرد
شد آزاد و از تیغش آزاد کرد
-
چنان دان که از غنچه لعل و در
شکوفه کند هر چه آن گشت پر
-
بخاری که در سنگ خارا شود
سرانجام کار آشکارا شود
در اینکه چرا اسکندر را ذوالقرنین گویند
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/در-اینکه-چرا-اسکندر-را-ذوالقرنین-گویند
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(35500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(35500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(35500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(35500 تومان)
میغ
- میغ
- ابر، مِه
- سیاه