-
-
دی کودکی بدامن مادر گریست زار
کز کودکان کوی بمن کس نظر نداشت
-
دیروز کودکی در آغوش مادرش زار زار گریه میکرد و میگفت که هیچ یک از کودکان کوچه به من نگاه نمیکند.
-
-
-
طفلی مرا ز پهلوی خود بیگناه راند
آن تیر طعنه زخم کم از نیشتر نداشت
-
کودکی من را بدون اینکه اشتباهی کرده باشم، از پیش خودش دور کرد. آن طعنه و کنایه مانند تیری بود که درد آن کمتر از زخم نیشتر نبود.
-
-
-
اطفال را بصحبت من از چه میل نیست
کودک مگر نبود کسی کو پدر نداشت
-
اگر چه کودکان میلی به همنشینی با من ندارند، ولی آخر مگر کسی که پدر ندارد، کودک نیست؟
-
-
-
امروز اوستاد بدرسم نگه نکرد
مانا که رنج و سعی فقیران ثمر نداشت
-
امروز آموزگارم به تکالیفی که انجام داده بودم نگاه نکرد. انگار که سعی و تلاش فقیران فایدهای ندارد.
-
-
-
دیروز در میانه بازی ز کودکان
آن شاه شد که جامه خلقان ببر نداشت
-
دیروز در بازی از میان کودکان آن کسی شاه شد که لباس کهنه و فرسوده در تن نداشت.
-
-
-
من در خیال موزه بسی اشک ریختم
این اشک و آرزو ز چه هرگز اثر نداشت
-
من در خیال و آرزوی داشتن کفش، خیلی گریه کردم. چرا این اشک ریختن و آرزو کردن اصلا اثری ندارد؟
-
-
-
جز من میان این گل و باران کسی نبود
کو موزه ای بپا و کلاهی بسر نداشت
-
کسی بجز من در وسط این گل و باران نبود که کفشی در پا نداشته باشد و کلاهی به سر نگذاشت باشد.
-
-
-
آخر تفاوت من و طفلان شهر چیست
آئین کودکی ره و رسم دگر نداشت
-
آخر بگو ببینم فرق بین من و کودکان شهر چیست؟ روش بچگی کردن، برای همه یکسان است و روش دیگری ندارد.
-
-
-
هرگز درون مطبخ ما هیزمی نسوخت
وین شمع روشنائی ازین بیشتر نداشت
-
هیچگاه در آشپزخانه ما هیزمی روشن نشد. و این شمع هم روشناییاش بیشتراز این نبود.
-
-
-
همسایگان ما بره و مرغ میخورند
کس جز من و تو قوت ز خون جگر نداشت
-
همسایگان ما خوراک بره و مرغ میخورند. هیچ کسی به غیر از من تو، خوراکش غم و غصه نبود.
-
-
-
بر وصله های پیرهنم خنده می کنند
دینار و درهمی پدر من مگر نداشت
-
دیگران به وصلههای پیراهن من میخندند. مگر پدر من پولی نداشت؟
-
-
-
خندید و گفت آنکه بفقر تو طعنه زد
از دانه های گوهر اشکت خبر نداشت
-
مادرش خندید و گفت که آن کسی که به فقیری تو طعنه و کنایه زد، خبری از دانههای گوهر اشک نداشت.
-
-
-
از زندگانی پدر خود مپرس از آنک
چیزی بغیر تیشه و گهی آستر نداشت
-
از زندگی پدرت هیچ سوالی نکن چرا که داراییای بجز یک تیشه و لباسی کمارزش نداشت.
-
-
-
این بوریای کهنه بصد خون دل خرید
رختش گه آستین و گهی آستر نداشت
-
این حصیر کهنه را با صد خون دل خریداری کرد. لباسش گاهی آستین نداشت و گاهی هم آستر نداشت.
-
-
-
بس رنج برد و کس نشمردش به هیچ کس
گمنام زیست آنکه ده و سیم و زر نداشت
-
در زندگی رنج و سختی زیادی کشید ولی کسی او را آدم حساب نمیکرد. کسی که ملک و زمین و ثروت و دارایی نداشته باشد، با گمنامی زندگی میکند.
-
-
-
طفل فقیر را هوس و آرزو خطاست
شاخی که از تگرگ نگون گشت بر نداشت
-
برای کودک فقیر، هوس کردن و آرزو نمودن، اشتباه است. همانند شاخه درختی که در اثر بارش تگرگ، میشکند و بر زمین میافتد، و بنابراین میوهای نمیدهد.
-
-
-
نساج روزگار درین پهن بارگاه
از بهر ما قماشی ازین خوبتر نداشت
-
خیاط روزگار در این بارگاه وسیع و گسترده، برای ما لباسی بهتراز این نداشت.
-
قلب مجروح
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/قلب-مجروح
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8500 تومان)
دی
- دی
- دیروز - (خوانش درست آن به صورت :di است.)
نیشتر
- نیشتر
- ابزاری مخصوص جراحان، که با آن رگ را باز میکردند.
مانا
- مانا
- گویا، مثل اینکه
خلقان
- خلقان
- کهنه و فرسوده
موزه
- موزه
- کفش
- یک نوع پاافزار که تا ساق پا و زیر زانو را می پوشاند و چکمه نیز گویند.
قوت
- قوت
- غذا، خوراک
بوریای
- بوریا
- حصیر، حصیری که از نی شکافته می بافند.
قماشی
- قماش
- رخت، پارچه
- خرده ریز از هر چیزی