قلب مجروح
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/قلب-مجروح

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (8500 تومان)

  1. دی کودکی بدامن مادر گریست زار

    کز کودکان کوی بمن کس نظر نداشت

    دیروز کودکی در آغوش مادرش زار زار گریه می‌کرد و می‌گفت که هیچ یک از کودکان کوچه به من نگاه نمی‌کند.

  2. طفلی مرا ز پهلوی خود بیگناه راند

    آن تیر طعنه زخم کم از نیشتر نداشت

    کودکی من را بدون اینکه اشتباهی کرده باشم، از پیش خودش دور کرد. آن طعنه و کنایه مانند تیری بود که درد آن کمتر از زخم نیشتر نبود.

  3. اطفال را بصحبت من از چه میل نیست

    کودک مگر نبود کسی کو پدر نداشت

    اگر چه کودکان میلی به همنشینی با من ندارند، ولی آخر مگر کسی که پدر ندارد، کودک نیست؟

  4. امروز اوستاد بدرسم نگه نکرد

    مانا که رنج و سعی فقیران ثمر نداشت

    امروز آموزگارم به تکالیفی که انجام داده بودم نگاه نکرد. انگار که سعی و تلاش فقیران فایده‌ای ندارد.

  5. دیروز در میانه بازی ز کودکان

    آن شاه شد که جامه خلقان ببر نداشت

    دیروز در بازی از میان کودکان آن کسی شاه شد که لباس کهنه و فرسوده در تن نداشت.

  6. من در خیال موزه بسی اشک ریختم

    این اشک و آرزو ز چه هرگز اثر نداشت

    من در خیال و آرزوی داشتن کفش، خیلی گریه کردم. چرا این اشک ریختن و آرزو کردن اصلا اثری ندارد؟

  7. جز من میان این گل و باران کسی نبود

    کو موزه ای بپا و کلاهی بسر نداشت

    کسی بجز من در وسط این گل و باران نبود که کفشی در پا نداشته باشد و کلاهی به سر نگذاشت باشد.

  8. آخر تفاوت من و طفلان شهر چیست

    آئین کودکی ره و رسم دگر نداشت

    آخر بگو ببینم فرق بین من و کودکان شهر چیست؟ روش بچگی کردن، برای همه یکسان است و روش دیگری ندارد.

  9. هرگز درون مطبخ ما هیزمی نسوخت

    وین شمع روشنائی ازین بیشتر نداشت

    هیچگاه در آشپزخانه ما هیزمی روشن نشد. و این شمع هم روشنایی‌اش بیشتراز این نبود.

  10. همسایگان ما بره و مرغ میخورند

    کس جز من و تو قوت ز خون جگر نداشت

    همسایگان ما خوراک بره و مرغ می‌خورند. هیچ کسی به غیر از من تو، خوراکش غم و غصه نبود.

  11. بر وصله های پیرهنم خنده می کنند

    دینار و درهمی پدر من مگر نداشت

    دیگران به وصله‌های پیراهن من می‌خندند. مگر پدر من پولی نداشت؟

  12. خندید و گفت آنکه بفقر تو طعنه زد

    از دانه های گوهر اشکت خبر نداشت

    مادرش خندید و گفت که آن کسی که به فقیری تو طعنه و کنایه زد، خبری از دانه‌های گوهر اشک نداشت.

  13. از زندگانی پدر خود مپرس از آنک

    چیزی بغیر تیشه و گهی آستر نداشت

    از زندگی پدرت هیچ سوالی نکن چرا که دارایی‌ای بجز یک تیشه و لباسی کم‌ارزش نداشت.

  14. این بوریای کهنه بصد خون دل خرید

    رختش گه آستین و گهی آستر نداشت

    این حصیر کهنه را با صد خون دل خریداری کرد. لباسش گاهی آستین نداشت و گاهی هم آستر نداشت.

  15. بس رنج برد و کس نشمردش به هیچ کس

    گمنام زیست آنکه ده و سیم و زر نداشت

    در زندگی رنج و سختی زیادی کشید ولی کسی او را آدم حساب نمی‌کرد. کسی که ملک و زمین و ثروت و دارایی نداشته باشد، با گمنامی زندگی می‌کند.

  16. طفل فقیر را هوس و آرزو خطاست

    شاخی که از تگرگ نگون گشت بر نداشت

    برای کودک فقیر، هوس کردن و آرزو نمودن، اشتباه است. همانند شاخه درختی که در اثر بارش تگرگ، می‌شکند و بر زمین می‌افتد، و بنابراین میوه‌ای نمی‌دهد.

  17. نساج روزگار درین پهن بارگاه

    از بهر ما قماشی ازین خوبتر نداشت

    خیاط روزگار در این بارگاه وسیع و گسترده، برای ما لباسی بهتراز این نداشت.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (8500 تومان)
قلب مجروح

  • دی

    دی
    دیروز - (خوانش درست آن به صورت :di است.)
  • نیشتر

    نیشتر
    ابزاری مخصوص جراحان، که با آن رگ را باز می‌کردند.
  • موزه

    موزه
    کفش
    یک نوع پاافزار که تا ساق پا و زیر زانو را می پوشاند و چکمه نیز گویند.
  • بوریای

    بوریا
    حصیر، حصیری که از نی شکافته می بافند.
  • قماشی

    قماش
    رخت، پارچه
    خرده ریز از هر چیزی