-
ز تاج ملک زاده ای در ملاخ
شبی لعلی افتاد در سنگلاخ
-
پدر گفتش اندر شب تیره رنگ
چه دانی که گوهر کدام است و سنگ
-
همه سنگها پاس دار ای پسر
که لعل از میانش نباشد به در
-
در اوباش پاکان شوریده رنگ
همان جای تاریک و لعلند و سنگ
-
چو پاکیزه نفسان و صاحبدلان
بر آمیختستند با جاهلان
-
به رغبت بکش بار هر جاهلی
که افتی به سر وقت صاحبدلی
-
کسی را که با دوستی سرخوش است
نبینی که چون بار دشمن کش است
-
بدرد چو گل جامه از دست خار
که خون در دل افتاده خندد چو نار
-
غم جمله خور در هوای یکی
مراعات صد کن برای یکی
-
کسی را که نزدیک ظنت بد اوست
چه دانی که صاحب ولایت خود اوست
-
در معرفت بر کسانی است باز
که درهاست بر روی ایشان فراز
-
بسا تلخ عیشان و تلخی چشان
که آیند در حله دامن کشان
-
ببوسی گرت عقل و تدبیر هست
ملک زاده را در نواخانه دست
-
که روزی برون آید از شهر بند
بلندیت بخشد چو گردد بلند
-
مسوزان درخت گل اندر خریف
که در نوبهارت نماید ظریف
باب دوم در احسان حکایت بیست و ششم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-دوم-در-احسان-حکایت-بیست-و-ششم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7500 تومان)
ملاخ
- ملاخ
- نام جزیره ای است از جزایر زیر باد که به ملاخه مشهور است، مالاکا
لعل
- لعل
- از سنگ های گرانبها به رنگ سرخ
نار
- نار
- انار
- آتش
- پستان
- اشک خونین
فراز
- فراز
- بلندی، اوج
- سربالایی
- باز، گشاده
- بسته
- جمع
- کنار، نزد، پیش
- نخست، ازل
حله
- حله
- کوی، محله، محل جمع شدن
- جامه نو
دامن کشان
- دامن کشان
- آنکه از روی ناز و غرور و تکبر حرکت کند؛ رونده به نازوخرام
نواخانه
- نواخانه
- زندان
شهر بند
- شهربند
- بند شده در شهر، زندان، زندانی
خریف
- خریف
- پاییز، خزان