باب ششم در قناعت حکایت هشتم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-ششم-در-قناعت-حکایت-هشتم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (2000 تومان)

  1. یکی را ز مردان روشن ضمیر

    امیر ختن داد طاقی حریر

    پاشاه ختن، به یکی از انسان‌های روشن روان، یک ردای ابریشمی داد

  2. ز شادی چو گلبرگ خندان شکفت

    نپوشید و دستش ببوسید و گفت

    آن مرد روشن دل، از شدت خوشحالی، همانند یک گلبرگ خندان شکفته شد. اما، آن ردا را نپوشید و دستان امیر را بوسید و گفت:

  3. چه خوب است تشریف میر ختن

    وز او خوب تر خرقه خویشتن

    خلعتی امیر ختن، خیلی خوب است اما خرقه خودم، از آن بهتر است.

  4. گر آزاده ای بر زمین خسب و بس

    مکن بهر قالی زمین بوس کس

    اگر انسان آزاده‌ای هستی، تنها روی زمین بخواب. به سبب بدست آوردن قالی، خاک پای کسی را نبوس.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (2000 تومان)

  • ختن

    خُتَن
    ناحیه‌ای در ترکستان چین. در ادبیات فارسی ختن از جهت مشک خیزی و داشتن شاهدان و خوبرویان خود اهمیت بسزا داشته و مورد توجه بوده است. مردمان اهل ختن را ختایی یا خطایی می‌نامند.
  • خرقه

    خِرقه
    لباسی که از وصله شدن تکه پارچه‌های گوناگون درست شده است. جامه مخصوص درویشان
  • تشریف

    تشریف
    خلعت: لباسی که امرا و سلاطین به کسی می‌بخشند برای بزرگ گردانیدن او